آروینآروین، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

آروین من

سفرنامه

و اما سفرنامه رو می خواهم شروع کنم. گاهی اتفاقات بد شروع یک حرکت جدید است. مثل الان ... دیروز صبح سه تایی رفتیم بیرون و تا بعدازظهر که یک ساعتی هم بخاطر تو توی پارک بودیم حسابی خسته شدیم. رسیدیدم خونه خوابیدم. بعد از یک ساعت من بیدار شدم که کارهای آشپزخونه رو انجام بدم تا بریم چهارشنبه سوری کنار دانوب. چشمام هنوز پر خواب بود که سرک بدجور خورد توی در کابینت و لبه تیز فلزیش انگار سرمو چاک داد. دردش خیلی بد نبود ولی احساس خیسی روی سرم کردم. بله خون بود که می اومد. حالا بابا رو چجوری بیدار کنم که هول کنه؟ هومن جان چیزی نشده فقط کم از سرم داره خون میاد  . همین کافی بود که از جاش بپره و هرچی گاز و باند و .... بود در عرض چند ثانیه روی سر من...
27 اسفند 1393

خانه ام کجاست؟

23 روز از وداع من با خانواده ام، دوستانم، شهرم، کشورم و هر آنچه که دوست دارم و دوست میدارم، دارم و می خواهم داشته باشم، می گذرد. در عرض این 23 روز اینقدر با محیط جدید، دوستان جدید و تجربه های جدید مشغول بودم که احساس دلتنگی نکردم. اما امشب دلم برای مادرم و بیشتر از همه دستهایش تنگ شده. ساعت سه نیمه شبه ولی من تا صبح برای صحبت با او نمی توانم صبر کنم.  نمی دانم شاید قطع شدن وایبرم و تغییر شماره وایبر ایرانم به یک شماره خارج از ایران، اولین نشانه هایی است که می گوید دیگر همه داشته هایت عوض می شود حتی شماره ای که بیشتر از 10 سال با آن جستجو میشدی.  شاید خنده دار است که تغییر یک شماره موبایل اینطور دلتنگت کند اما این تغییر ابتدای...
13 اسفند 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آروین من می باشد